سادات شديم وشرمنده مولا از کودکي هر گاه هم نفس بزرگان قوم ميشدم زمزمه احترام وعزت سادات در گوشم نجوا مي شد. مي دانستم با آمدن آقا جان به احترام سيد، سرور وعزيز بودنش بيشتر قدها بلند مي شود مي دانستم با آمدن عيد غدير بيشتر خانه ود لمان نو مي شود به عطر سبزي لباس مادر. . مي دانستم شيعه انتهايي عشق مولاست حال بعد از سالها خود را شرمنده سادات ميدانم که شيعه را در غربت فکر وانديشه ام نگه داشته ام نه کتابي به عشق مولا نوشته نه شعري در وصف سادات گفته نه قدمي براي شيعه برداشته شرمنده
درباره این سایت